تهویه ی شماره ۱۷

به هوای دیدنت در قاب پنجره ها پر میکشم..نیستی

تهویه ی شماره ۱۷

به هوای دیدنت در قاب پنجره ها پر میکشم..نیستی

یک مرد که از چشم تو افتاد..شکست

مرد است! 

ولی خانه ات آباد..شکست

دیوانگان را هیچ می بینی؟

به انتظار تو بودم

جاده ادامه داشت

شب ادامه داشت

ترانه غمگین بود

نبودنت ادامه داشت

دلم میخواست سیگاری بگیرانم

ولی باز غم ادامه داشت

امشب بیشتر از هر شبی دلتنگت بودم

از تو برای غریبه ای گفتم

غم انتشار یافت

غریبه درک نکرد اما آه کشید

امشب آه ادامه داشت

به زندگی فکر میکنم

فعل ماضی حذف می شود

تو هستی و خواهی بود

آینده در انتظار است

تو ادامه خواهی داشت

خط بودنت سمت بی پایان ادامه دارد

گویی قطع نمی شوی

متداوم و پر رنگ هستی

من اما

من اما هر روز کم رنگ می شوم

هر روز محو تر از دیروز

ساده بگویم؛

بیا و رنگ ببخش


بیش از پیش منتظرتم


منتظرتم

میدانم که میخوانی

بدان هنوز دوستت دارم

هنوز قلب خانه ی توست

هنوز در ذهن حضور داری

هنوز روح با تو آرام است

بدان  و با خود تکرار کن که دوستت دارم

چرا که حتی اگر نباشی هم باز بودنت جاری ست


به من فکر کن

در انزوا

در غروب پاییزی و آخرین نفس های خورشید

هر گاه به یادم افتادی 

بدان دلی تنگ است 

چشمی در آستانه اشک است

و بغضی به شکستن نزدیک شده

بدان دوستت دارم

بدان فاصله ی خالی میان انگشتانم را تنها انگشتان تو پر می کنند

بدان یکی هست که فقط برای تو ست

خواه باشی خواه..زبانم لال، نباشی

جلو سه تا سیگار فروشی ترمز کردم، نخریدم

وفادار خواهم ماند

به مایی که دوستش داشتم

به اشکی که در آغوشم ریختی

به اشکی که در آغوشت ریختم

به لبخند ها

به شادی های

به سکوت ها

به تمام کام هایی که کنار هم از سیگار گرفتیم

به تمام کام هایی که از لب هایت گرفتم

به  تمام نگاه ها غیر قابل ترجمه

به تو

یه دشنه برداشتم، روزی چند بار دارم فروش میکنم تو قلب خودم