تهویه ی شماره ۱۷

به هوای دیدنت در قاب پنجره ها پر میکشم..نیستی

تهویه ی شماره ۱۷

به هوای دیدنت در قاب پنجره ها پر میکشم..نیستی

که قطعا عشق یک وجود نامیرا ست.

از پادگان برگشتم خونه بی این که لباس راحتی بپوشم لباس کار پوشیدم رفتم در مغازه. شاید زندگی همینه

اینجا برام بنویس

منتظرم

این که چجور امشب تحملم کردی برام ستودنیه، مرسی

تو این ساعت به مرگ فکر میکنم، اگه دل کندن از شهر و مکان انقدر سخته دل کندن از زندگی چطوره؟

هر 

پسر زندگی واقعا استرس ناکه، فک نمی کردم این مدلی باشه 

ایمان درو کردم

زیبا ترین حسی

بعد چهار روز اومدم خونه

هیچکی سلام بهم نداد

حتی نگامم نکردن