تهویه ی شماره ۱۷

به هوای دیدنت در قاب پنجره ها پر میکشم..نیستی

تهویه ی شماره ۱۷

به هوای دیدنت در قاب پنجره ها پر میکشم..نیستی

مثلا شب بیست بار با کابوس از خواب بپری

مثلا دو ساعته حرص میخورم که چرا اونجا نبودم

آخرین سنگر؟

میشینم درس میخونم

سخت تر از عمل کردن واسه من صبره. صبر داغونم‌ میکنه

خدایا خوت خنه ت نمیا د ای مسخره بازیت؟

از ویژگیای اخلاقیم اینه که شل نمیکنم. وقتی بخوام‌ کاری رو بکنم صد درصد خودمو روش میزارم. الان چنتا برنامه دارم و واسه همه شون به خودم قول دادم که صد خودمو بزارم. تا آخر این ماه پادگانم بعدش قراره برم چذابه بعدشم ممکنه بفرستنم‌ میر جاوه. از هیچ کدوم اینا خم به ابرو نمیارم چون میدونم قراره تبدیل به یه آدم قوی تر و پخته تر شم. خودمو دوس دارم. شدیدا خودمو دوس دارم. تک تک بحران هایی که کشتمشونو دوس دارم و مشتاق بحران های بعدیم چون این سر خم شدنی نیست.

دارم نهایت تلاشمو میکنم و نتیجه دادنش احتمال نیست، یقینه. 

تو عید منی..

تو یکی از سخت ترین و عجیب ترین قسمت های زندگیمم و واقعا نمیفهمم کسی هم نیست که راهنماییم کنه تا بفهمم. کل روز و کل شبو فکر میکنم ولی نمیفهمم که چرا. 

اینو می نویسم که یادم باشه وقتی فکرم راجع بهش تکمیل شد کامل بنویسمش.

" چه لذتی از این بالاتره که صبح بیدار شی و ببینی برات نوشتن؟"